شنبه 89 مرداد 16 , ساعت 10:54 عصر
یکی بود یکی نبود،غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادربزرگ موبایلشو جواب نمیده.هر چی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده Online هم نشده چند روزه.نگرانشم.چند تا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر.ببین حالش چطوره.
عزیزم چند روزه مادربزرگ موبایلشو جواب نمیده.هر چی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده Online هم نشده چند روزه.نگرانشم.چند تا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر.ببین حالش چطوره.
شنل قرمزی گفت: مامی امروز نمیتونم.قراره با پسرشجاع و دوست دخترش خانم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی.
مادرش گفت: یا با زبون خوش میری یا میدمت دست داداشت،گوریل انگوری،لهت کنه.
زود برگرد، قراره خانواده دکتر ارنست بیان. میخوان ازت خواستگاری کنن واسه پسرشون.
مادرش گفت: یا با زبون خوش میری یا میدمت دست داداشت،گوریل انگوری،لهت کنه.
زود برگرد، قراره خانواده دکتر ارنست بیان. میخوان ازت خواستگاری کنن واسه پسرشون.
شنل قرمزی گفت:
نوشته شده توسط محمدکردجزی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
1گیگ فضا+20گیگ پهنای باند
سایت بامدیریت خودتان رایگان
ایتمهای گوناگون
شک نکنید
همه دارن استفاده میکنن
دیگه سایت مجانی ندیده بودیم
داره شلوغ میشه بدو
مجانی مجانی مجانی
شماهم سایت داشته باشید
تالار گفتمان کاملا رایگان
سایت رایگان هدیه بگیرید
ایرانیها فقط عضو شوند
نمونه وطنی هم درست شد
یک جای دیدنی رو شما جان ببخشید
123بدو
[همه عناوین(319)][عناوین آرشیوشده]
سایت بامدیریت خودتان رایگان
ایتمهای گوناگون
شک نکنید
همه دارن استفاده میکنن
دیگه سایت مجانی ندیده بودیم
داره شلوغ میشه بدو
مجانی مجانی مجانی
شماهم سایت داشته باشید
تالار گفتمان کاملا رایگان
سایت رایگان هدیه بگیرید
ایرانیها فقط عضو شوند
نمونه وطنی هم درست شد
یک جای دیدنی رو شما جان ببخشید
123بدو
[همه عناوین(319)][عناوین آرشیوشده]